چندی است خبر احتمال مرگ جوجه فلامینگوهای دریاچه بختگان، نقل محافل محیط زیستی شده است.
چندی است خبر احتمال مرگ جوجه فلامینگوهای دریاچه بختگان، نقل محافل محیط زیستی شده است. مسلما این موضوع مسئلهای نیست که بتوان به راحتی از کنارش عبور کرد، موضوعی که فارغ از بحثهای زیستی و دغدغههای حفاظت از منابع طبیعی، به ما یادآوری میکند بشر هنوز با محیط اطرافش در صلح نیست و جنگ با همنوعانش جای تعجب ندارد. تاریخ بشریت تکرار مداوم همین سمفونی دیوانگان بوده است.
به گزارش سایت خبری محیط زیست ایران (IENA)، حکایت امروز بختگان؛ حکایت دریاچهای است که هرکس چیزی از آن کند و زخمی بر زخمهایش افزود. دریاچهای که احتمالا شاهد عبور سپاهیان اسکندر بوده و امروز شاهد جفایی است که دشتها را به خاک سیاه نشاند و میراث آیندگان را نابود کرد.
دریاچه بختگان از دو رود کر و سیوند تغذیه میشود. عضدالدوله دیلمی، همان کسی که بغداد را گشود و ایرانیان را پس از قرنها به عزت رساند، در مسیر رود کر سدی بنا کرد که هنوز هم پابرجاست. همچنین امامقلی خان، فاتح هرمز، همانی که روز خلیج فارس را به نامش نامیدند، در محل اتصال این دو رودخانه پلی ساخت که به پل خان معروف است.
سهم کر از سیوند در تامین آب بختگان بیشتر است. پس دنبال کردن مسیر رودخانه کر نباید خالی از لطف باشد. حال که از تاریخ صحبت کردیم و این روزها هم زیاد میشنویم گذشتگان در شناخت اقلیم از ما بسی هوشندانهتر عمل کردهاند، پس ما نیز پایههای این بررسی را در همانجایی بنا میکنیم که عضدالدوله برای ساخت سد مناسب تشخیص داد.
هزار سال پیش روستایی کنار سد عضدالدوله به وجود آمد به نام بندامیر. جالب است که یک بندامیر هم در بامیان افغانستان وجود دارد که علیرغم همه مصائب آن کشور، وضعیت امروزش به مراتب بهتر از همتای ایرانی آن است. بندامیر ایرانی اکنون، در مسیر رودخانه کر، در بالادست دریاچه بختگان و پایین دست سد درودزن قرار گرفته و سد درودزن آب رودخانه کر را پس از عبور از شالیزاهای کامفیروز ذخیره میکند. شالیزارهایی که اولین زخم را عمیق کاری، بر تن بختگان زد!
کشت برنج در استان فارس سابقه تاریخی ندارد. شاید سی سال پیش شروع شد و در مدت کوتاهی ۴۷ هزار هکتار از اراضی کشاورزی استان فارس به شالیزار تبدیل شدند. استانی که مثلا در ناحیه گرم و خشک واقع شده اما در کشتهای پُر آببر، طی سه دهه ید طولایی یافته است.
اکثر این شالیزارها در شمال استان وجود دارد، ولی حتی در برههای بندامیر و روستاهای جنوبیتر هم شاهد کشت برنج بودند! آن هم به عنوان کشت دوم! یعنی در یک زمین اول گندم میکاشتند و پس از برداشت گندم، کشت برنج را شروع میکردند! و جالب اینکه به گفته اهالی این روستای تاریخی، چاههای بندامیر هیچگاه خیلی پرآب نبودهاند و برای کشت برنج از رودخانه کر آب میکشیدند. و طبیعتا هرچه این روستاییان بیشتر از رودخانه آب کشیدند، دریاچهها و تالابهای پائیندست، خصوصا بختگان خشکتر شد.
امروز ولی برنج که هیچ، در این روستا گندم هم به زور میتوان کاشت. آب که از درودزن به رودخانه کر رها میشود، ارگانهای دولتی روزهای برداشت آب هر روستا را مشخص میکنند و اهالی هیچ روستایی حق ندارند خارج از تاریخ خود آب بردارد. با این وجود تقریبا هیچ زمینی در این ناحیه، محصول خوبی نداده است. خصوصا که به دلیل بارشهای خوب سال گذشته، کشاورزان به صورت حداکثری دست به کشت زدهاند اما آسمان آنان را همراهی نکرد و خست به خرج داد تا دعوای بر سر آب، از سر گرفته شود؛ آبی که کشاورز آن را حق خود میداند! چون فارس خشک و نیمه خشک را استانی کشاورزی خیز توصیف کردهاند! توصیفی که منجر به خفتن بخت بختگان شده است.
خبرها اما حاکی از وعدهای استاندار فارس برای رسیدن حداقل آب مورد نیاز بختگان و فلامینگوهایش بود، اما سازمان آب منطقهای، اعتقاد دارد که حق آبه این تالاب، پیش از این و تا اسفندماه، رها شده و آن دریاچه دیگر سهمی از آب سد درودزن ندارد.
اگرچه طی این سالها، خشکسالی و خست آسمان، اصلیترین عامل در تیره روزی بختگان و خشک شدن مسیر روزی روستانشینانی بود که در کنار رودکر و از هزاران سال قبل، دامن بر زمین گسترده و ساکن شدهاند، روستانشینانی که کشاورزی دیگر تامین کننده حداقلهایشان نیست و بسیاری از آنان رخت مهاجرت پوشیده و به مرودشت و سعادت شهر و از همه مهمتر، شیراز کوچیدند! آنهایی هم که در کربال و بند امیر و ... ماندند، وضعیت معیشت شان آنقدر دشواری دارد که چشم به ماهیانه دولت داشته باشند و کرم نیکوکاران!!
به اعتقاد کارشناسان اما بهترین راه حل برای گشودن گره از بخت بختگان، تغییر الگوی کشت در سرزمینی است که آب حتی به اندازه شرب به سختی ذخیره دارد، چه رسد تامین نیاز آبی اقلامی نظیر شالی و جالی!
هفته گذشته در آخرین جلسه حفاظت از منابع آب استان فارس بحث تغییر الگوی کشت و ممنوعیت و محدودیت کاشت برنج یکی از محورها بود. برنامه اصلی مسئولان، کاهش سطح زیر کشت شالی از ۳۹ هزار و ۵۰۰ هکتار به ۱۶ هزار و ۷۰۰ هکتار است، ولی به اعتقاد بسیاری از مدیران و اعضای این شورا، کشت برنج در فارس خصوصا سالهایی که کم آبی استان را به بحران نزدیک میکند، نه تنها ضرورت نیست بلکه آسیبی بسیار جدی محسوب میشود.
در این میان البته رئیس سازمان جهادکشاورزی استان فارس، در خصوص کشت جایگزین آب پاکی روی دست حاضران ریخت و اعلام کرد که تاکنون هیچ کشت جایگزین مناسبی برای برنج یافت نشده است. به گفته این مقام مسئول، هر هکتار شالیزار به طور متوسط سه تن برنج به کشاورز میدهد و هر کیلو برنج ۲۵ هزار تومان فروخته میشود؛ یعنی حداقل ۷۵ میلیون تومان درآمد. هیچ محصول دیگری چنین سودی ندارد. شاید فقط کشت گلخانهای افق روشنی برای جایگزینی با برنج در استان باشد که آن هم به دلیل کوچکی زمینهای کشت برنج، چندان عملی نیست.
به غیر از کشت جایگزین، روشی هم تحت عنوان خشکه کاری برای کشت برنج از سوی کارشناسان توصیه شده که آب کمتری نسبت به شالیزارهای سنتی مصرف میکند. ولی رئیس جهادکشاورزی ایضا پروژه خشکه کاری برنج را هم شکست خورده توصیف کرد و گفت: در ۳۷ مزرعه پایلوتی که برای خشکه کاری ایجاد کردیم، متوجه شدیم اولا مدیریت علفهای هرز در روش خشکه کاری خیلی سخت است، ثانیا بهره وری زمین ۲۰ تا ۲۵ درصد کم میشود و ثالثا شروع خشکه کاری یک زمین، ۲۰ میلیون تومان هزینه دارد و هیچ کشاورزی حاضر به پرداخت این پول نیست.
پس نمیتوان امید چندانی به کاهش کشت برنج داشت. از برنج که بگذریم، دیگر مصوبات جلسات مداوم مسئولان را هم از نظر بگذرانیم، بوی الرحمان محیط زیست به مشام میرساند و بس! آنجا که استاندار فارس به مدیر محیط زیست تشر زد که اگر به صنایع مجوز ندهد، سرمایهداران به سراغ کشاورزی خواهند رفت و این، مشکل آب را تشدید میکند. انگار تنها مانع بر سر راه تولید در این مملکت محیط زیست و منابع طبیعی است و اگر آنها آسان بگیرند، سیل کارخانهجات روانه خواهد شد!
برخی نمایندگان شهرهای استان در مجلس هم هیچ تعارفی در بیان افکار طبیعتستیز خود ندارند. خیلی صادقانه پیش وزیر صمت گلایه میکنند و از صادر نشدن مجوز برای شهرکهای صنعتی جدید در اراضی حفاظت شده! میگویند و مدعی هستند که تمام زمینهای خوب در اختیار منابع طبیعی است و باید برای تاسیس شهرکهای صنعتی جدید در این زمینها مجوز بدهد. در جلسه حتی یکی از نمایندگان خطاب به وزیر صمت گفت: منابع طبیعی خیال کرده ما یک کشور پیشرفته هستیم که اینقدر به اراضی طبیعی اهمیت بدهیم!
انگار بخت بختگان خشکیده، آنقدر گره کور و سخت دارد، که نه تنها با دست بلکه با دندانهای کند شده دوستداران محیط زیست و آینده نگران، باز نخواهد شد؛ بختی که نه غمخواری دارد و نه رفیقی و وکیلی.
همانگونه که در گذشته نه چندان دور با سیاستهای "کج دار و مریز"مان فامور را به پریشانی ابدی دچار کردیم و با زدن سدهای متعدد در مسیرهای تغذیه دریاچهها، راه شریان حیاتی آنها را بستیم، کُر را از تک و تا انداختیم، قره آغاج را به خشکیدگی رساندیم و سیوند را به بی آبی عادت دادیم، تا اثبات کنیم میتوانیم در تولید گندم و جو، خودکفا شویم و برنج نیاز داخل را خودمان بکاریم و .... حال و آیندگان قطعا هزینه سنگینی برای اندیشههای نه چندان درست ما خواهند پرداخت. هزینهای که کمترین آن جنگ انسان بر سر آب است!!!
انتهای پیام